شبكه‌هاي اينترنتي و مفهوم جامعه

نويسنده: استفن ال. تالبوت
برخي معتقدند كه شبكه‌هاي اينترنتي، ارتباطات جديدي را ميان ابناي بشر شكل مي‌دهند و همين امر باعث تشكيل «جوامع اينترنتي» مي‌شود. اين در حالي است كه شبكه‌هاي اينترنتي يك دنياي مجازي را به وجود آورده‌اند كه در آن، روابط واقعي انسان با انسان جايگاهي ندارد.

چكيده:

برخي معتقدند كه شبكه‌هاي اينترنتي، ارتباطات جديدي را ميان ابناي بشر شكل مي‌دهند و همين امر باعث تشكيل «جوامع اينترنتي» مي‌شود. اين در حالي است كه شبكه‌هاي اينترنتي يك دنياي مجازي را به وجود آورده‌اند كه در آن، روابط واقعي انسان با انسان جايگاهي ندارد.
اصولاً، تكنولوژي مدرن در وجوه مختلف ارتباطي خود، انسان‌ها را از هم جدا و منزوي كرده و در چنين دنيايي، هر كس در برج و باروي خود، از طريق اتصالات تكنيكي، با ديگري ارتباط برقرار مي‌كند. به هر حال، اگر بخواهيم «جامعه» را با شبكه ارتباطات اينترنتي و تكنولوژي برابر بدانيم، در واقع از مفهوم واقعي جامعه كاسته‌ايم.
در فرهنگي كه به طور گسترده در مورد آسيب‌هاي وارده بر جامعه دل نگراني به خرج مي‌دهد، حتي كلمه «جامعه» نيز بايد در اين فرهنگ مبناي استعمال ارزشمندي داشته باشد. هرچه ما بيشتر از چيزي محروم باشيم، بيشتر هم شيفته هستيم كه نگاهمان را متوجه آن چيز كنيم. يك مرد گرسنه در جايي به دنبال غذا مي‌گردد كه ديگران غذاهاي مانده را تنها به چشم آشغال مي‌بينند. بسياري از مردم هم از شبكه‌هاي الكترونيكي انتظار دارند كه دقيقاً نوعي از كالاها را به صورت جادويي رها كرده باشند، تا آنها اين كالاها را بردارند. به عنوان مثال، ميكائيل استرانگلو ناشر نشريه تجاري اينترنتي اطيمنان مي‌دهد كه «اينترنت نوعي بازگشت به محرك‌هاي بنيادين تجربه بشري يعني «ارتباط و جامعه» را نمايندگي مي‌كند.»
لازم به تذكر نيست كه افراد سرگردان در شبكه‌هاي اينترنتي، ظاهراً دارند احساس قرابت خاصي با اين كلمه (جامعه) پيدا مي‌كنند. ما درباره جوامع مرتبط با هم از طريق اينترنت، مثل جامعه اينترنتي، جوامع جهاني الكترونيكي، جوامع مجازي و غيره مطالبي را مي‌شنويم. البته استعمال كلمه جامعه از بعضي جهات براي اين مفاهيم كاملاً معقول است؛ زيرا، جامعه انساني هر شكلي كه داشته باشد، به طور طبيعي داراي مكانيسم‌هايي خواهد بود كه ما آنها را براي ابراز و ايجاد ارتباط خلق مي‌كنيم كه مواردي چون ماشين، جاده، تلفن، شبكه كامپيوتري و يا حتي گفت‌وگوي تلويزيوني را در بر مي‌گيرد.
ذهن ما احتمالاً در بسياري از موارد، شبكه‌هاي فيزيكي را با مفهوم بنيادي جامعه، يكي نمي‌داند. با توجه به اين موضوع، پس چطور ما به اين سادگي مي‌توانيم «شبكه» را تلويحاً با «جامعه» يكي بدانيم؟ چطور دستگاه اتصالات الكترونيكي، به طور اتوماتيك تبديل به جامعه مي‌شود؟ عبارت «جوامع اينترنتي» منظور ما را به خوبي مي‌رساند، زيرا معني‌اش بي‌هيچ زحمتي، ميان دو مفهوم «موطن كانال‌هاي ارتباطي» و «مبادلات اجتماعي بشري» قرار مي‌گيرد.
شكي وجود ندارد كه شبكه‌هاي فيزيكي، صورت‌بندي اجتماعي ما را شديداً تحت تأثير قرار مي‌دهد، اما اگر ما نتوانيم فرق‌هاي پايه‌اي ميان اين شبكه‌ها و منابع انساني جامعه را تشخيص دهيم، در اين صورت، مطمئناً فقط جايگاه جامعه را تنزل داده‌ايم.

تكنولوژي جامعه نيست

يك جامعه حقيقي در نظام دموكراتيك، مجموعه‌اي از ابزارهاي تكنيكي نيست، بلكه متضمن يك رشته نهادهاي بشري (و بر همين منوال، سبك‌هاي متداول اجتماعي) است. با اين وجود، برابر دانستن جامعه با ابزارها، براي ناظري مثل هوارد رينگولد تا آنجا معقول بود كه وي وسوسه شد بگويد: «اگر بي‌بي‌سي (منظور، سيستم كامپيوتري گروه خبري بي‌بي‌سي است) يك تكنولوژي مروج دموكراسي نيست، در اين صورت، ديگر نبايد از وجود جامعه سخن گفت.»
اين فرض كه شبكه‌هاي اينترنتي در تحقق جامعه نقش مثبت دارند، و يا حداقل زمينه‌ساز جامعه و دموكراسي هستند، خيلي همه‌گير شده است. انسان، در كلام مشترك اينترنتي مكرراً با اين تفكر مواجه مي‌شود كه «اينترنت اساساً باعث ترويج دموكراسي و همسان‌سازي مي‌شود». در اين نوع نگرش ظاهراً دو مقوله «ورود اينترنت به منازل مردم» و «روابط واقعي مردم با يكديگر» اشتباه گرفته مي‌شوند. در نگرش فوق اين گونه تصور مي‌شود كه از طريق اتصالات تكنولوژيكي هم مي‌توان روابط واقعي را بين انسان‌ها ايجاد نمود.
يك طرفدار مفهوم جامعه اينترنتي مي‌گويد: هر چند شايد باور كردنش مشكل باشد، ولي اين كه شبكه‌هاي اينترنتي در آينده برترين تكنولوژي برابرسازي، در ميان تكنولوژي‌هايي كه تاكنون اختراع شده‌اند، خواهند بود، پيش‌گويي درباره يك مدينه فاضله نيست. اين تكنولوژي جامعه ما را كاملاً تغيير شكل خواهد داد. تصور كنيد كه افراد بي‌خانمان يا كودكان تك سرپرست مي‌توانند با هر كسي در جهان كه مايل هستند، صحبت كنند، يعني با آنها ارتباط متقابل برقرار نمايند. اين احتمالات خيره‌كننده هستند. مطمئناً، فضاهاي مجازي مطرود هم شايد به وجود بيايند، ولي نكته اينجاست كه اين اختيار را داريم كه كمتر وارد اين فضاها شويم. علاوه بر آن، ما اكنون در اين شرايط هستيم و اين موضوعي نيست كه درباره آن بخواهيم خيال‌پردازي كنيم.
آنچه براي صاحب سخنان فوق خيلي شفاف و بطئي به نظر مي‌رسد و اهميتي هم كه براي توجه بيشتر ندارد، اين است كه ايجاد ارتباط اينترنتي ميان افراد منزوي در جامعه، حداقل باعث مي‌شود كه از طريق شيوه‌هاي شادكننده، آنها از انزوا خارج شوند. اين يك لغزش حيرت‌آور فكر است. كسي كه مي‌خواهد دست به ايجاد جامعه بزند، آيا همان كس نيست كه در مرحله نخست، افراد جامعه را از هم جدا و منزوي كرد؟ آيا اعضاي يك جامعه با آنهايي كه مي‌خواهند به هر طريقي يك شبكه اينترنتي را به وجود بياورند، فرق ندارند. تلفن- كه اين امكان را فراهم مي‌كند تا ما با هر كسي كه بخواهيم، در يك شهر پنج ميليون نفري تماس برقرار كنيم- آيا ساكنان شهر را به هم نزديك مي‌كند و يا فقط باعث مي‌شود كه هر كدام از ما در داخل قلعه‌هاي جداگانه خود پناه بگيريم و از آنجا گفت‌وگو كنيم و در نتيجه، بيش از گذشته از يكديگر فاصله بگيريم؟
من همه اين تحولات را بخشي از تمايل عمومي به اين سمت مي‌دانم كه مي‌خواهند ايده‌هاي مربوط به تكنولوژي را جايگزين افكار مربوط به مفاهيم موجود در مبادلات بشري كنند. در صورت وقوع چنين جايگزيني، يك جامعه، ديگر جمعي از مردم كه به وسيله منافع متقابل، منافع، فعاليت‌ها و نهادهاي متقابل به هم پيوسته باشند (چيزي كه هم از طريق ابزارهاي تكنيكي و هم غير تكنيكي قابل حصول است)، نيست، بلكه جامعه ترجيحاً «معرف» يك شبكه نموداري مي‌شود و همين مسأله، تغيير شكل روابط انساني را با ابزارهاي تكنيكي نشان مي‌دهد.
مورد فوق بيشتر به اين مي‌ماند كه ما پس از تعقيب مجموعه‌اي از مسيرهاي اتومبيل بر روي نقشه، بر روي «جامعه» جاده‌ها متمركز شويم. مطمئناً شما با تجزيه و تحليل الگوهاي ترافيكي، مي‌توانيد چيزهايي را درباره مردمي كه از اين جاده‌ها استفاده مي‌كنند، بياموزيد؛ و همه اين جاده‌ها به درجات مختلف، مبنايي را براي بيان و توضيح جامعه فراهم مي‌آورند، اما به ندرت به اين نتيجه مي‌رسيد كه وجود شبكه‌هاي جاده‌هاي آسفالت براي تشكيل يك جامعه، امري قطعي و ضروري است.
اين حقيقت دارد كه بسياري از به اصطلاح جوامع اينترنتي، صورت‌بندي مبنايي خود را به طور تقريبي از طريق اتصالات الكترونيكي خاص به دست مي‌آورند. شما با توصيفي كه از آمد و شد همزمان اينترنتي مي‌كنيد، كاملاً و به صراحت از چيزي صحبت مي‌كنيد كه به طور مشخص افراد را به هم پيوند مي‌دهد. به هر حال، اين گونه توصيف ويژه و شسته و رفته از جامعه، نتيجه‌اش دقيقاً اين است كه براي جامعه با استاندارد سنتي‌اش، طبيعتي فوق‌العاده محدود بسازيم.

رؤياي گيلدر

تحليلگري كه بسيار مصمم است مفاهيم اجتماعي را به طور يك‌جانبه در درون شبكه‌بندي تكنولوژي ببيند، جرج گيلدر است. همان‌طور كه خواهيم ديد، او به درك يك هوش توزيع شده شبكه‌اي، به عنوان ماده اصلي يك جامعه، خيلي نزديك مي‌شود. ذهن گيلدر به طور نامشخص حقايق و اعدادي را درباره تكنولوژي بلغور مي‌كند كه در خيال چند سال آينده، «كوركورانه در جلوي ما قرار خواهند گرفت». عقيده محوري وي اين است كه ارتباطات ميان همتا با همتا، جايگزين ارتباطات پخش كننده (راديو/ تلويزيون) و ارتباطات سويچ مركزي (تلفن) خواهد شد: «تلويزيون خواه 500 كانال پخش كند، خواه هزاران كانال، بدون اين كانال‌ها با جهان ارتباطي نخواهد داشت؛ ولي جهان فعلي، جهاني است كه شما در آن هر وقت اراده كنيد، مي‌توانيد هر چيزي را اداره كنيد و در آن، امروزه هر پايانه‌اي (به مدد نيروي ارتباطات)، مي‌تواند به يك ايستگاه پخش دستور دهد.»
دليل وجود چنين نيروي ارتباطي هم اين است كه «فيبرهاي نوري به باندهاي وسيع منتقل مي‌شوند و امواج هرتز هم عملاً آزاد هستند». با وجود چنين امكاني، ما ديگر مجبور نخواهيم بود، فقط از ميان كانال‌هاي ارتباطي كه توسط ديگران ديكته مي‌شوند، دست به انتخاب بزنيم. ما ترجيح مي‌دهيم كه فقط در پايانه‌هاي خود مستقر شويم و با هر چه كه خودمان ميل داريم هماهنگ شويم؛ وضعيتي كه آن را گيلدر «فضاي فيبري» مي‌نامد. او به ما مي‌گويد، يك رشته شيشه به نازكي موي سر انسان، مي‌تواند هزار برابر حجم ارتباطي را كه امروزه يك باند كامل راديو منتقل مي‌كند، عبور دهد. بدين ترتيب، ما به هر چيزي دسترسي خواهيم داشت و مي‌توانيم با هر جايي كه بخواهيم، صحبت كنيم.

از سيب زميني انباري تا انسان قدرتمند

كلاً نگرش تكنيكي گيلدر، آن‌گونه كه من شناختم، احتمالاً دقيق است؛ اما پيش‌بيني وي درباره پيامدهاي اجتماعي آن، به گونه وحشت‌انگيزي ساده و خام است. او متذكر مي‌شود كه اكنون 100 هزار اقدام خشونت‌آميز در تلويزيون توسط كودك با ميانگين سني 13 سال مشاهده مي‌شود؛ و اينكه «تنها يك فرد كند ذهن است كه مي‌تواند تأثير اين برنامه‌هاي خشونت‌آميز را انكار كند»؛ و با ذكر اين مقدمات، مدعي مي‌شود، صنعت تلويزيون، اين حقيقت را ناديده مي‌گيرد كه انسان‌ها ذاتاً سيب زميني انباري نيستند و اين ظرفيت را دارند كه از گذشته و تعامل سخن بگويند. انسان‌ها با يكديگر مشتركات اندكي دارند (به استثناي منافع شهواني، ترس از ناخوشي و دل نگراني‌ها)؛ تلويزيون با ورود به اين پست‌ترين مشتركات، سال به سال شرايط را بدتر مي‌كند.
آن چيزي كه گيلدر معتقد است ما را از تلويزيون نجات خواهد داد، چيست؟ البته اين حقيقت دارد، كه جاي اينكه ما از 500 كانال ديكته شونده استفاده كنيم، خودمان مي‌توانيم هر چيزي را انتخاب كنيم و مي‌توانيم در صورت تمايل، به گذشته برويم و سخنان قديمي‌ها را بشنويم. وقتي كه هوش و كنترل با تمهيداتي در سر انگشتان ما قرار گرفته است، معني‌اش اين است كه«تكنولوژي به جاي حاكم بودن بر زندگي [ما]، خدمتكار ماست».
علاوه بر آن، دليلي وجود ندارد، از هم‌اكنون مطمئن باشيم كه «اعتماد به اين پارادايم جديد.... ما را به يك فرهنگ رؤيايي سوق نمي‌دهد و نمي‌توان برخي آفات دستگاه تلويزيون مثل منفعل بودن جهان كنوني در برابر آن و اعتياد به اين دستگاه را به عنوان دليل ادعاي خود آورد» چرا؟ زيرا «در تاريخ، تكنولوژي قوي‌ترين نيروي منهدم كننده است و نظم جديد را به پيش مي‌برد: تأثير كامپيوتر و شكبه‌هاي آن به زودي يك ميليون برابر مي‌شود.» ظاهراً بايد گفت كه اختراعات به زودي داراي قدرت شفابخشي يا روان‌شناختي و اجتماعي خواهند شد!
از گيلدر درباره «مدينه فاضله» كه جزء اميدهايش است، پرسيده شد و اين موضوع مطرح شد كه «هر چيز پيچيده‌اي، خود را درون يك سلسله مراتب ساختاري سازمان‌دهي مي‌كند؛ فقط بدين خاطر كه بتواند خودش را اداره كند». در اين جا يك فرض اشتباه، تصادفاً توسط مصاحبه‌گر ارايه شد، چرا كه گزاره مورد نظر وي، فقط براي ارگانيسم‌هاي زنده صحت دارد؛ اما، گيلدر هم در پاسخ خود نتوانست چيز بيشتري را ارائه دهد. او گفت شما به سلسله مراتب ساختاري نيازي داريد، اما معجزه حقيقي ميكروالكترونيك‌ها اين است كه اين سلسله مراتب فوق‌العاده پيچيده مي‌تواند در درون تراشه‌هاي منفرد سليكون به هم فشرده شود و در نتيجة چنين تحولي، توانايي‌هاي سوپر كامپيوتر واقعي را در پي داشته باشد.... لذا سلسله مراتب در حقيقت وجود دارد، اما اين سلسله مراتب در همه جا پخش است و يك نيروي برابرساز، آنها را توزيع مي‌كند در اين شرايط، هر كسي مي‌تواند به يك سوپر كامپيوتر فرمان دهد؛ شما هم مي‌توانيد به مالك متوسط يك كارگاه، قدرتي را بدهيد كه يك سرمايه‌دار بزرگ در عصر صنعتي، يا يك صاحب ايستگاه تلويزيوني در عصر پخش راديو و تلويزيوني داشت. به عبارت ديگر، سلسله مراتب در سيلكون، برتر از سلسله مراتب در سازمان بشري است. لذا، شما اين توزيع قدرت باور نكردني را صاحب هستيد.
بنابراين، در جايي كه سرمايه‌داران بسيار بزرگ صنايع و صاحبان ايستگاه‌هاي تلويزيوني، به خاطر نيازهاي متفاوتي كه دارند، به طرز وصف نشدني، اغواي توسعه كامپيوتر مي‌شوند، افرادي چون ما هم – در زماني كه مي‌توانيم قدرتي به چنگ آوريم‌ بايد لحظات را مغتنم بشمريم. اگر ما در سر انگشتان خود هوش و تمهيدات تميزدهنده و شناسايي داشته باشيم، مي‌توانيم از آنها هوشمندانه و براساس قدرت تميزدهنده‌اي كه دارند، استفاده كنيم. اگر مي‌توانيم هر چيزي را كه ميل داريم، درست كنيم و به هر كسي كه مايليم برسيم، در اين شرايط، ما مي‌توانيم با شيوه‌اي كه قبلاً غيرعادي مي‌نمود، صحبت كنيم. ما ديگر به آن مردان قدرتمند تلويزيوني اجازه نخواهيم داد كه ما را زير دست بپندارند و از چرندياتي كه به خوردمان مي‌دهند، لذت ببرند.
گيلدر متذكر مي‌شود كه مي‌توان اينترنت را با هوش توزيع شده‌اي كه دارد، «يك نوع استعاره مهيج براي نظم خود انگيخته» دانست. اينترنت با حذف هر نوع مركزيت، خودش صامت است و هوش تحت كنترل خود را در پيرامون (كه شامل صدها ميليون كاربر است)، توزيع مي‌كند. بدين ترتيب، الگوهاي حيرت‌آور زيبايي بشري، درون يك كاخ شيشه‌اي قابل انعطاف و داراي فضاي فيبري، بروز مي‌يابند!